۱۳۹۵ تیر ۱۸, جمعه

بازگشت مایتابه

می‌دونم هیشکی اصلا نمی‌خونه این وبلاگو طبق مشاهداتم در analytics

بنابراین همینجوری واسه خودم می‌نویسم شاید با مُردن من این وبلاگم بمیره بدون اینکه کسی بخونتش.

بله آخه جالبه حرفی هم برا گفتن ندارم همینجوری دیدم این وبلاگو دوران کنکورم ساخته بودم و یهو دلم تنگ شد و حسرت و حسرت و ...

نه که چیزی رو از دست داده باشم. من خیلی خوشبخت بودم که فقط چیز میز به دست آوردم تو این مدت. تنها چیزی که از دست دادم ۱۷ سالگیمه. بعد از ۱۸ سالگی نمی‌دونم چه کوفتیه که عمر مثل برق و باد می‌گذره.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر